سهم من جز شکستن من تو هجوم شب زمین نیست
واسه پیدا شدن تو آینه ،جاده ی سبز گم شدن کو؟
دلم برات تنگ شده .جواب تلفنمو ندادی .نمیخوام از دستم بری،میفهمی؟ولی نیستی اون سر کشور در چنگال دیوان مازندرانی...ظاهراً از هفت خان باید گذشت...ولی تو بی حسی ،تحویلم نمیگیری،انگار منو نمیخوای. چقدر این آهنگ جشن دلتنگی داریوش موده الان...بداهه ترین عنوان پست رو نوشتم با این آهنگ که داره تو گوشم زمزمه میشه.کاش میفهمیدی که من تو رو به شکل یه موجود جدا از همه میدونم.عاشقت نیستم ،هستم؟نیستم؟برام مهم نیست چیه...فقط میدونم که اگه بیای بهم رلت رو معرفی کنی نمیرم گریه کنم اگه به من نرسی،حس افتضاحی برام نداره...ولی اگه ازت بی خبر بمونم ،اگه بدونم دیگه نمینویسی و بیشتر رفتی تو لاک خودت خیلی ناراحت میشم خیلی ...فکر کنم مناسب ترین کلمه اینه که میخوام مراقبت باشم .به من مربوط نیست البته ولی نمیخوام تنها باشی،میخوام برات راه رو هموار کنم که بتونی بهتر شی.همین...
وقتی فکر میکنم که ممکنه بازیچه دستت شده باشم و خودمو مسخره کرده باشم و همه ی این مدت بهم خندیده باشی میخوام بمیرم ولی بازم برام مهم نیست نمیدونم چرا...فکر نکردم که قراره چی بشه.اصلا .فقط نمیخوام نابود شی.همین...
حال درس خوندن ندارم .کل امروز رو حروم کردم ،به معنای واقعی کلمه حرومش کردم .اصلا حال ندارم هیچ کاری کنم.هیچی...
برات مهمم؟چرا هیچ تلاشی برام نمیکنی؟دستمو بگیر دیگه ابله